سنگها و نارونها
*****شعر زیبای زیر برگرفته از وبلاگ عبدالجبار کاکایی میباشد.*****
درگیر ساعتهای دنیا
دلتنگ شادیهای شیرین
بیچتر و بارانی نشستیم
محکوم بارانهای سنگین
در گیر و دار آرزوها
رویای شیرین رسیدن
بیتاب از عشق تو گفتن
بیبال از دنیا پریدن
ای عشق طاقتسوز من وای
فانوس این دنیای بیدار
دیدار با لمس تو ممکن
پرواز از دست تو دشوار
این سنگها، این نارونها
رد عبور کاروانیست
این اسمهای ساکت و سرد
از غربت دنیا نشانیست
با من گلوی تشنهای ماند
این ابرها باران ندارند
پایان این افسانهها کو؟
افسانهها پایان ندارند
مثل کبوترهای عاشق
کا ش این دل زخمی رها بود
آن سیبهای چیدهی سرخ
شیرینی دنیای ما بود