شعری از دوران راهنمایی
خواستگاری
خری آمد به سوی مادر خویش بگفت مادر چرا رنجم دهی بیش
برو امشب برایم خواستگاری اگر تو بچه ات را دوست داری
خر مادر بگفتش ای پسر جان تو را من دوست دارم بهتر از جان
زمین با این همه خرهای خوشکل یکی را تو نشان کن نیست مشکل
خرک از شادمانی جفتکی زد گهی عرعر نود و چشمکی زد
بگفت مادر به قربون نگاهت به قربون دو چشمان سیاهت
خر همسایه را عاشق شدم من به زیبایی نباشد غیر او زن
به آداب و رسومات زمانه شدند داخل به رسم عاقلانه
دوتا پالان خریدند پای عقدش چهارتا سم به جای پول نقدش
خریداری نمودند از طویله همان طوری که رسم است در قبیله
خر عاقل کتاب خود گشایید وصال عقدشان را وی نمایید
دوشیزه خانم آیا رضایی به عقد این خر زیبا در آیی!؟
میان جمعیت یک خر صدا زد عروس رفته طویله جو بچینه
برای بار سوم خر بپرسید که خر خانم سرش یکباره جنبید
خران عرعر کنان شادی نمودند به ینجه کام خود شیرین نمودند