سفارش تبلیغ
صبا ویژن

آمارگیران جوان

صفحه خانگی پارسی یار درباره

خاک

    نظر

 

خاک عاشقی می داند، گریه می کند، رنج می کشد

و صبر می کند، سر به آستان مرگ می گذارد، بر شانه هایش گریه می کند

اما نمی میرد، خاک عاشقی صبور است، بر برگ های پاییز بوسه می زند

تقدیر جهان را عوض می کند، جوانه ها را بیدار، و درخت ها را خواب می کند

اما خود، هرگز نمی خوابد، خاک عاشقی صبور است، که سال ها و سال ها

برای آسمان صبر می کند،و من، همانم، که از خاک آمده ام

چون خاک عاشقم، و چون خاک، روزی، صبوری را هم خواهم آموخت

                                                                          جبران خلیل جبران

 


شعری زیبا در وصف رمضان

    نظر

رمضان آمد و آهسته صدا کرد مرا
مستعد سفر شهر خدا کرد مرا

از گلستان کرم طرفه نسیمى بوزید
که سراپاى پر از عطر و صفا کرد مرا

نازم آن دوست که با لطف سلیمانى خویش
پله از سلسله دیو دعا کرد مرا

فیض روح‌القدسم کرد رها از ظلمات
همرهى تا به لب آب بقا کرد مرا

من نبودم بجز از جاهل گم کرده رهى
لایق مکتب فخر النجبا کرد مرا

در شگفتم ز کرامات و خطاپوشى او
من خطا کردم و او مهر و وفا کرد مرا

دست از دامن این پیک مبارک نکشم
که به مهمانى آن دوست ندا کرد مرا

زین دعاهاست که با این همه بى‌برگى و ضعف
در گلستان ادب نغمه سرا کرد مرا

هر سر مویم اگر شکر کند تا به ابد
کم بود زین همه فیضى که عطا کرد مرا


پایان انتظار

    نظر

روزی دوباره کبوتر هایمان را پیدا خواهیم کرد و مهربانی دست زیبایی را خواهد گرفت.

روزی که کمترین سرود بوسه است و هر انسان برای هر انسان برادری است.

روزی که دیگر در خانه هایشان را نمی بندند قفل افسانه ای است و قلب برای زندگی بس...

روزی که معنای هر سخن دوست داشتن است تا تو به خاطر آخرین حرف به دنبال سخن نگردی.

روزی که آهنگ هر حرف زندگی است تا من به خاطر آخرین شعر، رنچ جستجوی قافیه نبرم!

روزی که هر لب ترانه ای است تا کمترین سرود بوسه باشد.

روزی که تو بیایی برای همیشه و مهربانی با زیبایی یکسان شود.

روزی که ما برای کبوترهایمان دانه بریزیم...

و من آن روز را انتظار می کشم حتی اگر روزی که دیگر نباشم...


سنگها و نارونها

    نظر

*****شعر زیبای زیر برگرفته از وبلاگ عبدالجبار کاکایی می‌باشد.*****

درگیر  ساعت‌های دنیا

دلتنگ شادی‌های شیرین

بی‌چتر و بارانی نشستیم

محکوم باران‌های سنگین

 

در گیر و دار آرزوها

رویای شیرین رسیدن

بی‌تاب  از عشق تو گفتن

بی‌بال  از دنیا پریدن

  ادامه مطلب...

سه شعر زیبا از محمود امیدی

    نظر

عشقی است عشق تو به دلم جا نمی‌شود     

 دل بیش از این عزیز که رسوا نمی‌شود

پژمرد غنچه‌ای که برایت شکفته بود

یک باغ  آرزو که شکوفا نمی‌شود

آن وعده‌ها که دادی و هرگز نیامدی

این روزها    که گمشده پیدا نمی‌شود!

با غمزه‌ا‌ی تمامِ دلم   پاره پاره  سوخت

هر پاره   آتشی   چو   تو   زیبا   نمی‌شود!

آشوب‌ها و فتنه   و غوغا   ز چشم توست!

با یک    نگاهِ   ناز   که دعوا    نمی‌شود!

شیرین ز لعل لب   بشود   کام   ما،  عزیز

شیرین دهن     به گفتن حلوا     نمی‌شود

عمریست    منتظر    به   نگاهی    نشسته‌ام

زین   بیش   آدمی   که   شکیبا    نمی‌شود

در گوشه‌ای   به سنگ   دلت جا گرفته‌ام

سنگین   نشسته‌ای که دگر پا نمی‌شود

برگوشِ بختِ خفته ز عشق و وفا بخوان

بالین   خواب  رفته   که    لالا   نمی‌شود!

پشتم شکست   پشت درِ عشق     ای خدا

این در   چرا   به روی  دلم وا نمی‌شود؟

با ما بیا تو یکدل   و یکرنگ شو ! عزیز

هر چند   زیرکیِ   تو    حاشا     نمی‌شود!

((ما   در   پیاله   عکس   رخ   یا دید ه‌ایم))

زین سان   کلاه   گود سرِ   ما   نمی‌شود!

  **************************

ادامه مطلب...